نمی دانم
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
به گوشم می رسد خندیدنِ تو
به نازت می بری جانم به یغما
بنازم نازنین، نازیدنِ تو
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست .....
عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛
عشق یعنی كوشش بی ادعا .....
عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛
عشق یعنی رفتن با پای سر .....
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛
عشق یعنی جان من قربان اوست .....
عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛
حرفهای دل بدون گفتگو .....
عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛
عشق یعنی بوسه بی شهوتی .....
عشق ، یار مهربان زندگی ؛
بادبان و نردبان زندگی .....
عشق یعنی دشت گلكاری شده ؛
در كویری چشمه ای جاری شده .....
یك شقایق در میان دشت خار ؛
باور امكان با یك گل بهار .....
در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛
عشق تاب آخرین برگ درخت .....
عشق یعنی روح را آراستن ؛
بی شمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛
عشق یعنی مهربانی در عمل ؛
عشق یعنی گل به جای خار باش ؛
پل به جای اینهمه دیوار باش .....
عشق یعنی یك نگاه آشنا ؛
دیدن افتادگان زیر پا .....
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛
عشق یعنی ماهی راهی شده .....
عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛
عشق صیادی بدون تیر و دام .....
عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛
عشق یعنی گل به روی شاخه ها .....
عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛
بردن پروانه از لای كتاب
به لبخندی مرا از غم رها کن
مرا از بی کسی هایم جدا کن
اگر مردن سزای عاشقان است
برای مردنم هر شب دعا کن